یه دختر چشم زاغ

ساخت وبلاگ
+ بعضی وقتا یه کامنت میزنم واس یکی، بعدش با خودم میگم کاش نرسه... کاااش نرسه!! + یکی نوشته بود :کاش پدر مادرا هیچ وقت پیر نمی شدن... منم خیلی غیر منطقی میگم کاش این کاشه عملی و واقعی بود، چی میشد؟+ من با عصر جمعه ها مشکل ندارم!الان این سومین هفتس که عصر پنج شنبه خیلی دلگیر و مزخرف داره میگذره .... یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minnmanama بازدید : 152 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 13:06

سلام که داد از عالم خودم اومدم بیرون! چراغ قرمزعدد 168 رو نشون میداد! جواب سلامشو دادم، قدش یکم بالاتر از پنجره ماشین بود، گفت ازم جوراب میخری؟ گفتم  لازم ندارم اخه - نوکرتم! یه دونه بخر دیگه...  گفتم دیگه این حرفو به هیشکی نگو! شما یه اقایی که دار یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minnmanama بازدید : 144 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 13:06

رفتم از نون فاتزی خرید کنم، هدف نون باگت بود ولی داشتم ویترینو نگا میکردم یه چیز هیجان انگیزم بخرم.. یه آقایی ام  کنار من داشت کیکارو برانداز میکرد، من فقط متوجه حضورش بودم... که ایشون گفت: خسته نباشی آقا، لطفا دو تا پیراشکی و .... دیگه بقیه حرفشو توجه نکردم! محو صداش شدم!! صداش اونقد نافذ و رسا و البته آشنا  بود که بی اختیار نگاش کردم، ینی قشنگ زل زدم بهش! کاری که هیچ وقت نمیکنم خب.. البته همزمان یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minnmanama بازدید : 146 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 18:58

قرار بود با بچه ها یه سفر چن روزه بزیم شمال.. داشتیم برا 7_8 روز بعد برنامه می چیدیم که الی زد زیر گریه! که زندگی خیلی به من سخت گرفته و من دیگه واقعا دارم می ترکم، تا چن روز دیگه زنده نمیمونم اصلا! این شد که تو یه حرکت خیلی یهویی همون موقه -پریشب ینی- تصمیم گرفتیم که بریم سمت شمال و دیروز صب زود را افتادیم، بدون برنامه ریزیه خاصی.. حتا نمیدونستیم تا کجا میخوایم بریم! خلاصه اینکه یه ماشین فقط جور یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minnmanama بازدید : 133 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 3:06